ماجرای فرار تراکتور با بار سنگین، از دست های راننده
9/8/99
عصر روزهای بهاری در دامنه کوه و زمین یکپارچه صاف و پوشیده از علف چمنی بوسهای جوانان روستا که اغلب عشایر بودند به بازی فوتبال می پرداختند . این سر گرمی ها به عنوان مسابقات و رقابت های فوتبال پیوسته در جریان بود. هر روز عصر کار نو جوانان و جوانان با همراهی ،تماشاچی های متفرقه با حضورتعدادی از بزرگان و سالخوردگان برای تشویق جوانان و مشاهده بازی های پر هیجان دورهم جمع می شدند . در زمینی با وسعت دو برابر زمین استاندارد فوتبال و دارای شکلغیر هندسی با دو دروازه چوبی توری دار همیشه برای رقابت ها آماده بود . گروهها از سنین مختلفدر دو تکه زمین مجاور بر گزار و سه داور، رقابتها را بشکل دوستانه قضاوت می کردند . قوانینویژه در زمین بازی و ضمن مسابقه داشتند و مقررات من در آوردی در اجرای مسابقات تنظیم و مورد اجراگذاشته بودند . مقررات بدین نحو بود : 1- تعداد هر تیم مقابل هم بیش از 11 نفر درزمین بازی میکردند . تعویض بازیکنان نا محدود و در هر بازی شاید تا ده نفر هم مجازبه انجام تعویض بودند . 2- هر خطای عمد مستقیم کارت قرمز بود ،اخراج دایم یک روزه ،3-داور ها در هر نیمه تغییر میکرد (جابجا می شد ) 4- در ضلع طولی شمالی شیبدارچیزی بنام اوت -out (خروج توپ از زمین ) وجود نداشت 5- مساوی بی معنی بود .به تیم برنده جایزه نقدی تعلق میگرفت. همیشه تعدادی زیادی از روسای قوم و بزرگان قدم ن خود را به تماشای مسابقاتروزانه میرساندند . شور و حال و هیجان همیشگی در زمین و خارج از زمین بین بازیکنانو تماشاچیان وجود داشت . آن روز در گرما گرم مسابقه حساس و رقابتهای سنگین پشت سرهم یک دستگاه تراکتور که برای جمع اوری سنگهای ساختمانی از وسط زمین های فوتبال باتریلی یدک پر سر و صدا دامنه را پشت سر گذاشت و به سمت دامنه شیبدار سنگلاخی بالارفت . اخرین نقطه ضلع شمالی محدود به کوهستان پر درخت بادام کوهی و انجیر وحشی میشدیک نفر راننده و سه نفر کارگر سرنشینان ان را تشکیل میدادند . هنوز نیمه اول بازی بسرنیامده، تریلی را کارگران از سنگ های شکسته صاف و زاویه دار سبک و سنگین پر کردند وپس از به سختی دور زدن تراکتور به سمت سراشیبی و روبه پایین قرار گرفت . حدود سهچهارم طرفیت تریلی از سنگ ریخته شده پر بود و آنگاه راننده با خلاص گذاشتن دنده براینوشیدن نوشیدنی ناگهان پایین پرید. فراموش کرد که دستگاه سنگین ، در شیب نسبتا تند و آماده ، خود حرکتاست. پایین پریدن همان و با آخرین تکه سنگ واریزی بدرون تریلی تراکتور با تکان شدید هر دو بی اختیار راهافتاد و در سراشیبی سرعت گرفت و مستقیم به سمت زمین فوتبال با اخرین سرعت معمول خود شروعبه حرکت کرده بود . هر چه کار گران و راننده فریاد زدند ، سودی نداشت . چون کسی دور و بر نبود که ان را متوقف کند از دسترس دور شد ه بود . تراکتور رفت و انها دوان دوان از پس ان دویدند و هرگز به ان نرسیدند . با بالا و پایین پریدن تریلی با بار سنگین و صدا های مهیب دشتبوته ای را پشت سر گذاشت و چیزی نمانده بود بدون انحراف یکراست به میانه زمین اصلیفوتبال در اوج مسابقه حساس رسید . فریاد همه بر خاست که فرار کنید غول آهنی رسید. وسط زمین را خالیکردند و تراکتور بدون چپ شدن براه خود به سمت منازل مسی یک روستای کوچک در حال حرکت تند بود . در صورت بر خورد با منازل مسی فاجعه رخ میداد . اگر جاده خاکی میان روستای های مختلف را رد میکرد وارد اولینبخش اولین منازل روستا میشد و با فشار بی اندازهتریلی با بار سنگ و قدرت فراوان بر مال بند ، تراکتور را بیشتر به پیش میراند . گروههای هر دوتیم و تمام بازیکنان ذخیره و تماشاچیان با براه انداختن غوغا به دنبال تراکتور راه افتادند و راننده وکارگران اخرین نفرات بودند که در پی رسیدن به سر انجام ختم سرنوشت تراکتور با های وهوی و جار و جنجال و استمداد می اندیشیدند و همانطور می دویدند وومدام فریاد کمک کمک از حلقومشان بر می آمد . اما داد رسی در کار نبود مهار آن از دست کسی در وضعیت سرعت بر نمی امد .اما با وجود اینمهران پسر دلیر روستایی برای نجات زندگی زن و بچه های اولین منزل مسی در مسیرمستقیم حرکت بی اختیار و کنترل نشدنی دستگاه یا ،علی، گفت و با سرعت از سمت چپتراکتور سعی در بالا رفتن کرد که نزدیک بود زیر چرخ عقب غول پیکر تراکتور له شود . باراول خودرا عقب کشید در ثانیه های آخر بود که اگر تا یک دقیقه دیگر متوقف نمیشدبشدت به در و دروازه اولین منزل مسی بر خورد میکرد بعد هم معلوم نبود چند منزلبر سر سرنشینان ان آوار و ویران می شد .وحجم انبوهی سنگ و خشت و خاک بر سر تعداد زیادی فرو میریخت و حتما افراد زیر خشت و سنگ مدفون میشدند . مهران پسربی باک دل به دریا زد برای بار دوم آخرین تلاش خود را بکار بست و نوک پا در رکاب کردوخود را به سمت صندلی راننده پرتاب کرد شدت بر خورد او با تراکتور طوری بود که درحال پرتاب از سمت دیگر به بیرون بود که دست در فرمان انداخت و بحال نا متعادل خودرا روی فرمان قرص و محکم نگاه داشت . در آستانه بر خورد به دیوار حیاط و منزل مسیبود که کنترل تراکتور را بدست گرفت و جوانمردانه موتور را در دنده گذاشت و ترمز و بهر حال انرا تغییر مسیر و به سختی متوقف کرد . موتور را خاموش کرد انوقت صدای هورا و غوغایافراد در فضای دهکده پیچید و او را قهرمان صدا کردند. کاری کرد ماندنی و نجات بخشکه تا سالها نزد اهالی دور و نزدیک سر زبانها بود . باری ان روز هم نیمه دوم و نا تمام بازی متوقف ماند . همه دور تراکتور سر کش جمع و حلقه زدند و شعر خوانی و آواز شادی سر دادند و او ( تراکتور ) را نکوهش میکردند که چرا دست آخراز دست راننده پا به فرار گذاشته است . می گفتند و می خندیدند . اما یک درس مهم در زندگی ماشین داران اموختند که هر گز ماشین یا هر وسیله نقلیه را هر گز بحالت خلاصی و بدون راننده رهانکنند . در غروب ان روز با آغاز خاطره بد و دلهره اور و پایان خوش سرنوشت نهایی ، بازی فوتبال و رقابت به تعطیلی کشانده شد و همهراهی منازل خود بودند و در انتظار روزی دیگر و سر اغاز حوادثی دیگر بسر بردند
.تراکتور سبز رنگ زیبا و پر قدرت 6 سیلندر داستان ما جان دیر نام داشت . حقیارتان
به نام خدا
هزار داستان :جغرافیایمنطقه ییلاقی
منطقه ییلاقی مورد نظر در وقوع حادثه پس از گذر اندن مسیر های پست ، وآغاز ورود به کوهستان از سه رشته کوه چند لایه و صدها دره عمیق و موازی و متقاطعجنگلی انبوه سر انجام به دره اصلی وی شکل ( V )ختم میشود .در انتهای دره گشوده ، دشت گسترده در میان دو رشته کوه مجزا از یکدیگر و خوش ترکیبکه با نام و مشخصه و تنگه های معلوم نام گذاری شده است در مقابل پدیدار میشود . فاصله دو رشته کوه و در واقع دشت تشکیل دهنده به عرض تقریبی 40-35کیلومتر و طولی برابر با بیش از 50 کیلومتر ابعاد دارد . تا انجا که رشته کوهخاتمه میابد حوضه دشت را شامل میشود . در قلب دشت علاوه بر روان آبهای فصلی حاصل چشمه سارها ،رودخانه دایمی از آبریز همه درهها و دامنه دشتها آبهای چشمهجمع آری و در رودخانه بهم می پیوند و در ادرامه به سمت زمینهای زیر دست جریانمیابد . بواسطه رگبارهای بهاری و خاک حاصلخیز ،پوشش گیاهی، سبزه زار و چمنزار وبوته زار و در دامنه کم شیب درختچه و سر انجام درختان جنگلی مناسب برخوردار است .حاشیه رودخانه از چمنزار و مرغزار و بوته زار درمنه و گلهای بهاری دشت را بنحورنگینی تزیین میکند . البته میزان ابدهی رودخانه و چاه و چشمه ها بتدریج با پایانبهار و فصل گرم تابستان روبه نقصان میرود . تنوع جانوری منطقه هم از اهمیت ویژهبرخوردار میباشد . 6/8/99
خزندگان و مارها در ییلاق
از جمله خزندگان ییلاق که با زندگی انسانها همزیستی دارنداز همه مهمتر مارهای سمی و خطرناک منطقه است . در حالت عادی انها خطری برایمردم منطقه محسوب نمیشود .در دشت و دامنه و جنگل و کوهستان چند نوع مار ها زیست میکنند و در اواخر بهار و تابستان در هوای گرم گاه گاهی موقتا میهمانچادرهای مردم منطقه بودند . اما بطور کلی تا کنون بجز دو مورد هیچ خطری متوجهمردم نشده است . بعضی اوقات بخاطر خنکی دمای کم مشک های آب و ماست در اوقات خلوتی به زیر سنگ و بار ( سنگ چین درون سیاهچادر که بر ان وسایل خواب را بر ان میچیدند ) سیاه چادر چنبره میزدند و به آرامیهم روانه دشت میشدند . امن ترین مکان از عدم وجود نیش مارها ی سمی صحرا اغلو حوالی اغلهای گوسفندان است . معمولامارها از سم تیز و برنده دامها بسیار هراس دارند و تا انجا که ممکن است از اغلهای حوالی چادرها دوری و رفت و امدنداشتند ، مگر در موارد اضطراری که لانه یا تخمگذاری داشتند بنا چار از لانه خوددفاع کنند و گاها اتفاق افتاده که حیوانات را نیش زده و کشته اند . اما در حالتعادی هر گز به چادر و اغلها وارد نمیشوند بشدت از ان مکان دوری میکردند .اکثر از نوع مارهای سمی بودند چرا که در 40 کیلومتری مسیر ایل مربوط به زمانهایگذشته از قبرستانی نام میبرند که روی سنگ انهاعبارت شهادت توسط مارهایسمی قید شده است .
داستانمار در دست دختر
در نیمه بهار و زمان دوشیدن گوسفندان (شیر دوشی ) تعدادی از چادرهای ایل آغاز شد .در ورودی دره وی ( V )شکل با بر پایی سیاه چادر ها در فاصله دور تر از رودخانه و در دهانه دره جنگلی منشعب از ضلع شمالی کوهستان سه خانواده برای شیر دوشی گله به سمت آغل خار درختی دو سر گشوده راهی شدند با بادیه و دیگ بدست با همراهی مردان و جوانان با روش خاص جمع اوری گوسفندان شیرده در اغل ها که یکی از مردان سر و شاخ گوسفندان و بز ها را سر به سر در دست گرفته و بانوان هم به شیر دوشی مشغول میشدند . اما در این میان اطفال و کودکان زیر پنج سال را برای ایمنی بیشتر در چادر با طناب و دستمال پارچه ای به قفل و بند خورجین های وسط بار قالی بافتی می بستند تا نه در اتش و نه در دیگ های احتمالی دوغ جوشان و شیر تهیه شده از قبل نزدیک شوند و بطور کلی از بروز هر خطری جلوگیری و با خیال راحت در یکی دو ساعت به کار خود همانا شیر دوشی برسند .در یکی از چادر های میانی کودکی 3/5 ساله را طناب بندی در کنار بار چیده شده بسته بودند و کاسه ای پر از ماست مقابل وی گذاشته بودند تا او هم به سهم خود مشغول خوردن ماست شیرین و خوشمزه شود و از داد و فریاد وی ممانعت و از آرامش او خاطر جمع شوند انها بی خبر از وقوع حادثه مشغول کار بودند و دیگر هیچکس تا پایان شیر دوشی سراغ منزل و دختر بچه نیامد . همیشه روال کار بدین گونه بوده است . تا زمانی که کودک به عقل کافی نرسیده و نتواند از خود در برابر هر خطری دفاع کند او را سینه بغل بند کرده او را با با روش بی خطر میبستند تا زمانی که به منزل پا گذارند . گویا در هوای گرم نیمروز بهاری ماری متوسط قد و درازا از خلوتی و بیخطر از انسانها به چادر سرک کشیده و برای خود جولان داده و سپس به نزد کودک وارد شده و ظاهرا کاری به کار دختر بچه نداشته است . البته که مار با مشخصه ظاهری و با توجه به تجربه اهالی از گونه سمی بوده است . کسی از ابتدای ماجرا اطلاع دقیقی نداشته و احتمالا به سروقت کودک امده و کودک هم بدون اطلاع از خطر نیش زدن با بازی و سر گرمی با مار روی اورده است . حالا به چه دلیل و چه شکل کسی نمی دانسته است .چون پس از پایان ماجرا هر کس در این مورد حدس گونه، باب سخن باز کرده است . با همبازی شدن مار و کودک ، از همبازی با موجودی طناب مانند لذت برده و در ادامه با کمال تعجب و غیر قابل باور سر حیوان را بدست گرفته و در کاسه ماستی فرو کرده و لیس و (مک- مکیدن )میزده این مورد دقیقا از حوادث نادر و استثنا بوده که بطور حتم اتفاق افتاده است . چرا مار او را نیش نزده و سم وارد نکرده و از خود دفاع نکرده در این بازی رفاقتی مرگبار بر کسی معلوم نبوده است . پس از سفت گرفتن پشت کله مار بقیه تنه مار از سر تا دم دور دست از مچ تا کتف حلقه زده بوده و تلاش برای رهایی میکرده که موفق نشده است شاید وجود وضعیت ناگهانی سر مار در ماده اسیدی ماست مانع از عکس العمل مار شده است . خلاصه تمام کاسه ماست را با استفاده از کله مار مرتب لیست مالی و مصرف کرده بود . همچنان با لذت تمام . انقدر این عمل تکرار شده که مار خفه و مرده بود . در حال خفگی مار در دست کودک همچنان چنبره دور مچ دست و دم ان که پس از مرگ هنوز در حال جنبیدن بوده که کار شیر دوشی خاتمه یا فته و اعضای خانواده با دیگهای شیر بر سر و به دست به سمت چادر روانه میشدند . در موضوع شیر دوشی همکاری شیر دوشی و قرض پیمانه های شیر به یکدیگر مرسوم بوده و به شیر بهره معروف بوده است . با ورود اولین بانوی بادیه بدست به چادر تا چشمش به ماری در دست دختر بچه می افتد بلندترین جیغ خود را همزمان با پرتاب بادیه شیری همگان را از وقوع حادثه وحشتناک با خبر میسازد با فر ا رسیدن همسایه ها و و اعضای دیگر خانواده همه متعجب به منطره وجود مار در دست دختر بچه متحیر و وحشت زده فقط نظاره گر او بودند . ابدا در نگاه اول نمیتوان کوچکترین اخطار را به مار گوشزد و او را با شی یا چوبی دست زد . بلافاصله تحریک میشود و موقعیت خود را در خطر میبند و با عکس العمل نیش زدن سعی در دفاع از خود می کند خوب که توجه می کنند، با دیدن وضعیت کودک که بچه نگاهی به افراد و نگاهی به کاسه ماست هم چنان مشغول لیسیدن ته مانده ماست درون کاسه با سر مار مشغول تمیز کردن سر مار با زبان بوده که در این حین مادر متوجه بی جانی مار شده و نزدیکتر میشود و با چارقد خود دست کودک را گرفته و حلقه های مار را یکی یکی از دور دست ش خارج و به زور میکشد تا سر مار هم از دست او خارج و ان را با عجله و ترس به بیرون از چادر پرتاب میکند .با حیرت میبینند مار بیجان است و کودک بی خیال اغوش برای گسستن از بند و مهار دور کمر تلاش میکند او را باز میکنند و میبینند کاسه خالی و مار خفه و مرده است و کودک هم بی خیال و سالم برای خود میچرخد و شادی میکند خدایا این دیگر چه داستانی است زبان و اندام دست و پا را برسی می کنند به چیزی مشکوک نمیشوند و هیچ اثار زخم و ورم و حتی نشانه ای از مار گزیدگی در کودک نمی بینند . مادر میگوید خداوند سبحان شیشه را بغل سنگ اینجوری انهم با یک حادثه عجیب حفط کرده و شروع به نذر و نیاز و تشکر از خداوند یکتا نموده . حال چگونگی ان را با ید از اطبا و سم شناسان و متخصصین جویا شد اگر چه طبیبان ذکر کرده اند که سم مار به نسبت کم و ورد به معده چندان کار ساز نیست و باید در رگهای خونی با نیش زدن کار ساز و خطرناک باشد به چه سبب این مار سمی در ابتدای کار نیش نزده و رفتار معمولی دفاع با نیش زدن رخ نداده در تخصص متخصصین سم شناسی و مار شناسان نسبت به رفتار مارهاست انهم با توجه به نوع و حد واندازه مار و در نتیجه مقدار سم بستگی دارد . انچه مسلم است با وجود این هیچ اسیبی به کوک نرسیده و میتوا ن انرا بدون در نطر گرفتن عوامل موثر یک خوش اقبالی و در ضمن حادثه استثنایی شمرد و الا امکان ندارد ماری بدین شکل نتواند از خود دفاع کند . این واقعه تا مدتها در مجالس بازگو میشد و در مهار کردن کودکان تنها در منزل برای مدت ها ی مدیدی تجدید نظر شد و با احتیاط بیشتر و اقدامات بهتر و گهوار های قابل کنترل بچه را تنها در چادر و منزل رها میکردند . بنا به بر این داستان واقعی که میگویند خدا شیشه را بغل سنگ نگه میدارد حکایت همین مورد یکی از انهاست . دقیقا مانند این می ماند که کاسه شیشه ای را از ارتفاع زیاد رها کنند روی زمین سنگلاخی و ان شیشه سالم بزمین رسیده باشد تا تفسیر چگونه صورت گیرد . به امید سلامتی شما
ضرب المثل : راه زده امن و آرام است!
به نام خدا
هزار داستان :
قسمت اول 12/8/99
که از بزند شاه میشود
به نام خدا
هزار داستان: لعنت بر چشم حسود! 21/8/99
عروسی در چشم باد ::::در ایام بهارعروسی مفصل با تمهیدات کافی به مدت سه روز و سه شب بر گذار میشد . از اوایل و اغازعروسی نهار و شام به نیت پذیرایی از میهمانان گرامی تا پایان سه روز ادامه داشت . در سه نقطه پیوسته نزدیک بهم با برپایی آیین های سنتی و زیر چادر های با تزیینات زیبا و قشنگ بر پا و تدارکات انجام گرفت .شادی فراوندر میان اهالی همه را به فعالیت بیشتر وا داشته بود . همه شرکت کنندگان با لباس های زیبا ،بانوان و مردان برای رقصو چوب بازی آماده بودند . میدان مشق اسب سواری از نمایش و بازیهای محلی و تردستی وسیاه بازی و سایر بازی ها مقبولیت و طرفداران بیشتری داشت . از هر سمتی دسته و گروهیشادی کنان و آواز خوان سر می رسیدند . گروه نغمه خوانان عروسی را گرم و دیدنی با نغمه وساز های محلی جلوه دار تر ساخته بودند . می شود گفت حد اکثر تعداد حضور شرکت کنندگان در مراسم را همین گروه نغمه و آواز با به راه انداختن ساز و نغمه متفاوت سبب شده بودند . شعف و شادی موج میزد . از تمام نقاط دعوتیداشتند شاد ی یک بار آنهم تمام و کمال بایددر حد عالی و مردم پسند در هر سه نقطه مرتبط با عروسی به رقص و پایکوبی زیبایی خاصی تزریق کند . نظر داماد و خانواده داماد اینگونه بود . محبت هاگل میکرد و نا رضایتی و قهر و بدبختی کنار میرفت همه به شادی و سرور فکر میکردند . همه مانند غنچه و گل روبروی یکدیگر باز می شدند و لبخند بر لب داشتند . اخرین موقعیت و مراسم عروسبران جاذبه و خواهان بیشتری داشت . عروس سوار بر اسب با تزیینات زیبا و بامشایعت گرو ه های نوازنده ساز و دهل با رقص و شادی و آواز ، کلی جذابیت همگانی به مراسم میبخشید . کل کل زدن ن صحنه را هیجانی تر کرده بود افراد از هر دو خانواده تفنگ بدست و قطار فشنگ به قد آماده تیر اندازی هواییبوند . در پس و پیش دسته عروس بران گروه نمایش متحرک با سخنوری سر گروه هم جلوهدیگری داشت . فشار تیر اندازی از هر گوشه و کنار تا حدی ترس و وحشت به حاضرین در صحنه القا میکرد .گروه نقالی روش نوین ابداعی درحال حرکت بر تمام مراحل مراسم سایه انداخته بود . روز اخر بود و اخرین مرحله تلاشبرای خودی نشان دادن و مشارکت در شادی یکدیگر خلاصه شده بود . همه چیز عروسی خوب وخوش بود ، الا قضیه تیر اندازی هوایی . تفنگ بدستها یکی و دو تا نبودند از هر گوشه ای آدمها دعوتی و غیر دعوتی با تفنگهای مختلف و سایز گوناگون و مارکهای مختلف معروف و غیر استاندارد کوتاه و بلند مانند قارچسبز شده بودند .شروع تیر انداری با شلیک خانواده عروس یا داماد یا مشترکا افتتاح وبعد از ان اختیار از کف دو خانواده خارج میشد هر که هر چه در چنته و ذخیره داشت رومیرد . امروز و امشب روز مبادا بود همه باید از فشنگ بکلی ساقط شوند مهارت بی نظیرتعدادی از شرکت کنندگان به شکل رقابت و مسابقه تیر اندازی بعد دیگر بازی و همراهیعروس و داماد در واپسن لحظات شادی مردم و بخصوص جوانان و خردسالان بود . اشیا ی ریزو درشت بهوا پرتاب و بعد هم انبوه تیر ها که به سمت هدف زود گذر شلیک میشد .
اغلبسنگ های ریز و درشت در دسترس برای نشانه گیری هوایی حرف اول را میزد .تیر اندازیبه هدف های هوایی شکل بی نظمی به خود گرفته بود . تمام آسمان بالای سر و اطراف عروس و داماددر دید افق پر از لوله تفنگ و پر از صداهای کوتاه و بلند و گوش خراش و دلهرهاور بود . مگر تیر اندازی هوایی تمامی داشت . تا اخرین لحظه ادامه داشت . افراد وخانواده ها و بستگان درجه یک در حالی که اسب عروس و داماد را در محاصره داشتندشادی کنان انها را به سوی مقصد همراهی میکردند . ناگهان بیشترین میزان تیر اندازی هوایی با هدف و بی هدف در فضای آسمان بالای سرهمه همراهان را پر کرده بود . برای خاتمهعروسی اخرین مرحله تیر اندازی با هدف پایان بخش عروسی و آخرین قطعه ساز و دهلبرای تشکر و قدر دانی شرکت کنندگان کمی طولانی تر نواخته میشد . بزرگانی چند برایخاتمه حضور داشتند با پرتاب سنگ در هوا تعدادی تیر انداز مهارت خود را برخ بقیه میکشیدند . در یکی از پرتابها و تیر اندازی های ماهر ترین ا فرد به اهداف نشانه زنی هوایی در حاشیهگردهمایی شاد و خندان و رقص و اواز یکی سر خود را بین دو دست گرفت و به زمین نشستو لحظه ای بعد از شدت درد سرنگون در میانه آنهمه میدان بلبشو ، همسان زمین شد . اتفاقی افتاده بود با جیغ و داد همراهان عروس و داماد همه را بهسکوت خواندند . فردی از شدت درد به خود میپیچید و می نالید و مارگونه روی زمین فنر وار می چرخید . از پرش سنگ و ترکش ازبرخورد تیر، قطعه تیزی درست در مرکز چشم یکی از بزرگان فامیل عروس نشسته و غرق در خونبود همه شادی ها به ناراحتی و تاسف ختم شد . تعدادی هم در این میدان نا رضایتی نرخ تعیین می کردند به طرف های دیگر و برای انها شاخ و شانه می کشیدند . اوضاع داشت وخیم تر و غیر قابل کنترل می شد . عروسی به پایان خود رسیده بود اما بیدقتی و هرج و مرج تیر اندازان بی نظمی افریدند و سبب نا بینایی فردی از فامیل دوطرف منجر شد . همه گروه ها وابستگی فامیلی شدید با هم داشتند . عروس را پس آوردند و قصد این بود که کار تلافی را برای جبران نا بینایی عمدی یا غیر عمدی یکی از بستگان با به آشوب کشیدن مراسم روبه پایان مانع ایجاد کنند . بحث و نزاع در حال شکل گیری بود که با وساطت تنی چند انسانهای هوشمند فعلا برای مدتی خاتمه یافت . نزاع طایفه ای بدترین شکل و دارای عواقب خطرناک و کشمکش در بر داشت و تا سالها به آن دامن تنش و در گیری زده میشد . طرف های مقابل قول جبران دادند . با ده ها گونه ترفند خانواده عروس و طرفداران او را مجاب کردند عروس بلاتکلیف به خانه بخت قدم گذارد . عروسی ها با وجود شادی آورترین مراسم و دور همی های جمعی و گروهیمرتب از این اتفاقات نا گوار داشت . معلوم نیست از چه روزی و به چه مناسبت اینعادت نا خوشایند و خطر افرین به مراسم عروسی اضافه گردیده و چرا مراسم به اینزیبایی را بعضی اوقات به تباهی و ناراحتی و احتمالا مرگ اور و نقص عضو دیگران بهمثابه تماشاچی بیطرف خسارات جانی وارد میکنند . این رسم کهن هنوز هم دامنگیر برخی اجتماعات بطور ناخواسته از طرف گروهیاندک وارد عرصه میدان شادی میشود و باعث اسیب جدی به شرکت کنندگان میشوند . به امید سلامتی همه
درباره این سایت