ایل ها
سالها پیش که بخشی از ایل در بهار زودرس در گیر با ابرهای سیاه و سفید و در هم از سمت و سوی قبله در ان بهار پر بارش و رگبارها و تگرگ بی امان در حرکت صبحگاهی ایل وحرکت از سمت دشت بی پناه و خاک سست و نفس گیر گردنه خانکهدان و تل و تپه های نظر اباد در گوشه شرقی دشت وسیع سروستان و حوالی کاخ ساسان که انوقت ها نه نگهبانی و نه حصاری و نه سر وصاحبی داشت و نه سربازان نیزه دار ونه سلطان و شاهی و نه گارد های کلا ه خود بسر و سپر دار و اماده دفاع و نه پرده های نقاشی بر در و دیوار و نه تریینات شاهانه و خلاصه ساکت و ارام منتظر مهمانان نا خوانده خود هیچگاه نبود ،متروکه در ان گوشه دشت ارام گرفته ودر انتظار عظمت و شکوه گذشته یکه و تنها بسر میبرد ، و این قسمت از ایل در حین گذر از انجا گرفتار تگرگ و رگبار شدید از ابرهای تیره و غرش وحشتناک رعد و برق دل هراس بی وقفه شلاقی بر تن و سر و روی خاک و جنبندگان منطقه وارد می اورد و همه را بدنبال سر پناهی موقت فراری میداد و تنها راه
نجات ساکنان در حال فرو رونده در گل و لای خاک نرم و باتلاقی انجا این بود که اجبارا راه خود را به سمت کاخ تنهای و متروکه کاخ ساسان کج کردند و از دیوارها و طاقچه ها و سقف های نیمه استوار و فرو ریخته بجهت پناهگاه موقت نیم روزی بهره بردند و تمامئ گله و بار و بنه و لوازم منزل را نیمه خیس به زمین و کف سالنها ریختند و در انتظار بندش باران ماندند و این روند تا ابتدای شب همه را متوقف و زمین گیر نمود تا وقت مناسب میزبان تنها را ترک کنند و به راه خود ادامه دهند . اما تقدبر چنین بود که شبی دیجور را در کاخ باستانی و تاریخی در دل دشت بدون شکار و شکار گاه بهرام گور بدون میزبان شب ارامی و راحتی را سپری کنند به امید فردای روشن و راهیابی و خلاصی از باطلاق موقت شبانه تا گذر کامل ابر های باران زا توقف و ست ادامه داشت و بی شک فردای بی باران و اسمانی صاف و ادامه کوچ راحت ایل را پیش بینی میکردند . ضمنا لازم به ذکر است عشایر و ایل نشینان هیچگاه قصد صدمه رساندن به اثار و ابنیه تاریخی را نداشنه و ندارند.زیرا می دانستند گذر دوبار ه شان به ان مکانهای تاریخی می افتد، چه رسد انهایی که در طول حیات ایل گذرشان مانند چنان شبی دو باره بهم می رسند و ان اولین باری نبود که ایل نشینان کوچ رو در پناه این کاخ باستانی شب و نیم روزی را طی کرده بودند و قبلا نیز این اتفاق تکرار شده بود . در واقع از این واقعه یادمان به گغتار شاعر می افتد که می گوید " بهرام که همه عمر گور گرفت . دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ . آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت تندرست باشید .ایل ها
یکی از سنگتراش ی های عظیم در کوه بیستون - کرمانشاه "ساسانیان -خسرو پرویز ( فرهاد تراش)94
نجات ساکنان در حال فرو رونده در گل و لای خاک نرم و باتلاقی انجا این بود که اجبارا راه خود را به سمت کاخ تنهای و متروکه کاخ ساسان کج کردند و از دیوارها و طاقچه ها و سقف های نیمه استوار و فرو ریخته بجهت پناهگاه موقت نیم روزی بهره بردند و تمامئ گله و بار و بنه و لوازم منزل را نیمه خیس به زمین و کف سالنها ریختند و در انتظار بندش باران ماندند و این روند تا ابتدای شب همه را متوقف و زمین گیر نمود تا وقت مناسب میزبان تنها را ترک کنند و به راه خود ادامه دهند . اما تقدبر چنین بود که شبی دیجور را در کاخ باستانی و تاریخی در دل دشت بدون شکار و شکار گاه بهرام گور بدون میزبان شب ارامی و راحتی را سپری کنند به امید فردای روشن و راهیابی و خلاصی از باطلاق موقت شبانه تا گذر کامل ابر های باران زا توقف و ست ادامه داشت و بی شک فردای بی باران و اسمانی صاف و ادامه کوچ راحت ایل را پیش بینی میکردند . ضمنا لازم به ذکر است عشایر و ایل نشینان هیچگاه قصد صدمه رساندن به اثار و ابنیه تاریخی را نداشنه و ندارند.زیرا می دانستند گذر دوبار ه شان به ان مکانهای تاریخی می افتد، چه رسد انهایی که در طول حیات ایل گذرشان مانند چنان شبی دو باره بهم می رسند و ان اولین باری نبود که ایل نشینان کوچ رو در پناه این کاخ باستانی شب و نیم روزی را طی کرده بودند و قبلا نیز این اتفاق تکرار شده بود . در واقع از این واقعه یادمان به گغتار شاعر می افتد که می گوید " بهرام که همه عمر گور گرفت . دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ . آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت تندرست باشید .ایل ها
رد پای ایل باصری در حوالی تاریخ کهن ، کاریان فارس
شبی سخت و بحرانی برای بخشی از ایل در پناهگاه ویرانه های کاخ ساسان سروستان
طبیعت و زیبایی ها و جفای انسانها که براحتی بر ان تحمیل میکنند
,ایل ,کاخ ,های ,بی ,گور , ,و نه ,از ایل ,ایل در ,گرفت
درباره این سایت