محل تبلیغات شما


به نام خدا
هزار داستان

ماجرای فرار تراکتور با بار سنگین، از دست های  راننده

9/8/99

عصر روزهای بهاری در دامنه کوه و زمین یکپارچه صاف و پوشیده از علف چمنی بوسهای جوانان روستا که اغلب عشایر بودند به بازی فوتبال  می پرداختند  . این سر گرمی ها به عنوان   مسابقات و رقابت های  فوتبال  پیوسته در جریان بود. هر روز عصر کار نو جوانان و جوانان با همراهی ،تماشاچی های متفرقه با حضورتعدادی از بزرگان و سالخوردگان برای تشویق جوانان و مشاهده بازی های پر هیجان دورهم جمع می شدند . در زمینی با وسعت دو برابر زمین استاندارد فوتبال و دارای شکلغیر هندسی با دو دروازه چوبی توری دار  همیشه برای رقابت  ها آماده بود . گروهها از سنین مختلفدر دو  تکه زمین مجاور  بر گزار و  سه داور، رقابتها را بشکل دوستانه قضاوت می کردند . قوانینویژه در زمین بازی و ضمن مسابقه  داشتند و مقررات من در آوردی در اجرای مسابقات تنظیم و مورد اجراگذاشته بودند . مقررات بدین نحو بود : 1- تعداد هر تیم مقابل هم بیش از 11 نفر درزمین بازی میکردند . تعویض بازیکنان نا محدود و در هر بازی شاید تا ده نفر هم مجازبه انجام تعویض  بودند . 2- هر خطای عمد مستقیم کارت قرمز بود ،اخراج دایم یک روزه ،3-داور ها در هر نیمه تغییر میکرد (جابجا می شد  )  4- در ضلع طولی  شمالی شیبدارچیزی بنام اوت -out  (خروج توپ از زمین )  وجود نداشت 5- مساوی بی معنی بود .به تیم برنده جایزه نقدی تعلق  میگرفت. همیشه تعدادی زیادی از روسای قوم و بزرگان قدم ن خود را به تماشای مسابقاتروزانه میرساندند . شور و حال و هیجان همیشگی در زمین و خارج از زمین بین بازیکنانو تماشاچیان وجود داشت . آن روز در گرما گرم مسابقه حساس و رقابتهای سنگین پشت سرهم یک دستگاه تراکتور که برای جمع اوری سنگهای ساختمانی از وسط زمین های فوتبال باتریلی یدک پر سر و صدا دامنه را پشت سر گذاشت و به سمت دامنه شیبدار سنگلاخی بالارفت . اخرین نقطه ضلع شمالی محدود به کوهستان پر درخت بادام کوهی و انجیر وحشی میشدیک  نفر راننده و سه نفر کارگر سرنشینان ان را تشکیل میدادند . هنوز نیمه اول بازی بسرنیامده، تریلی را کارگران از سنگ های شکسته صاف و زاویه دار سبک و سنگین پر کردند وپس از به سختی  دور زدن  تراکتور به سمت سراشیبی و روبه پایین قرار گرفت . حدود سهچهارم طرفیت تریلی  از  سنگ ریخته شده پر  بود و آنگاه راننده با خلاص گذاشتن دنده براینوشیدن نوشیدنی ناگهان پایین پرید. فراموش کرد که دستگاه سنگین ، در  شیب  نسبتا تند و آماده ، خود  حرکتاست. پایین پریدن همان و با آخرین تکه سنگ واریزی بدرون تریلی  تراکتور با تکان شدید  هر دو  بی اختیار راهافتاد و در سراشیبی سرعت گرفت و مستقیم به سمت زمین فوتبال با اخرین سرعت معمول  خود شروعبه حرکت کرده بود . هر چه کار گران و راننده فریاد زدند ، سودی نداشت . چون کسی دور و بر نبود که ان را متوقف کند از دسترس دور شد ه بود . تراکتور رفت و انها دوان دوان  از پس ان  دویدند و هرگز به ان نرسیدند . با بالا و پایین پریدن تریلی با بار سنگین و صدا های مهیب دشتبوته ای را پشت سر گذاشت و چیزی نمانده بود بدون انحراف یکراست به میانه زمین اصلیفوتبال در اوج مسابقه حساس  رسید . فریاد همه بر خاست که فرار کنید غول آهنی رسید. وسط زمین را خالیکردند و تراکتور بدون چپ شدن براه خود به سمت منازل مسی یک روستای کوچک در حال حرکت تند  بود . در صورت بر خورد با منازل مسی فاجعه رخ میداد . اگر جاده خاکی  میان روستای های  مختلف را رد میکرد وارد اولینبخش  اولین منازل  روستا میشد و با فشار بی اندازهتریلی با بار سنگ و قدرت فراوان بر مال بند ، تراکتور را بیشتر  به پیش میراند . گروههای هر  دوتیم و تمام بازیکنان  ذخیره و تماشاچیان با براه انداختن غوغا   به دنبال تراکتور راه افتادند و راننده وکارگران اخرین نفرات بودند که در پی رسیدن به سر انجام ختم  سرنوشت تراکتور با های وهوی و جار و جنجال و استمداد می اندیشیدند و همانطور  می دویدند وومدام فریاد کمک کمک از حلقومشان بر می آمد . اما داد رسی در کار نبود مهار آن از دست کسی  در وضعیت سرعت بر نمی امد .اما با وجود اینمهران پسر دلیر روستایی برای نجات زندگی زن و بچه های اولین منزل مسی در مسیرمستقیم حرکت بی اختیار و کنترل نشدنی دستگاه یا  ،علی، گفت و با سرعت از سمت چپتراکتور سعی در بالا رفتن کرد که نزدیک بود زیر چرخ  عقب غول پیکر تراکتور له شود . باراول خودرا عقب کشید در ثانیه های آخر بود که اگر تا یک دقیقه دیگر متوقف نمیشدبشدت به در و دروازه اولین منزل مسی بر خورد میکرد بعد هم معلوم نبود چند منزلبر سر سرنشینان ان آوار و ویران  می شد .وحجم انبوهی سنگ و خشت و خاک بر سر تعداد زیادی فرو میریخت و حتما   افراد  زیر خشت و سنگ مدفون میشدند . مهران پسربی باک  دل به دریا زد برای بار دوم آخرین تلاش خود را بکار بست و نوک پا در رکاب کردوخود را به سمت صندلی راننده پرتاب کرد شدت بر خورد او با تراکتور طوری بود که درحال پرتاب از سمت دیگر به بیرون بود که دست در فرمان انداخت و بحال نا متعادل خودرا روی فرمان قرص و محکم نگاه داشت . در آستانه بر خورد به دیوار حیاط و منزل مسیبود که کنترل تراکتور را بدست گرفت و جوانمردانه  موتور را در دنده گذاشت و ترمز و بهر حال   انرا تغییر مسیر و به سختی متوقف کرد . موتور را خاموش کرد انوقت صدای هورا و غوغایافراد در فضای دهکده پیچید و او را قهرمان صدا کردند. کاری کرد ماندنی و نجات بخشکه تا سالها نزد اهالی دور و نزدیک سر زبانها بود . باری ان روز هم نیمه  دوم و نا تمام بازی متوقف  ماند . همه دور تراکتور سر کش جمع و حلقه زدند و شعر خوانی و آواز شادی سر دادند و او ( تراکتور ) را نکوهش میکردند که چرا دست آخراز دست راننده پا به فرار گذاشته است . می گفتند و می خندیدند . اما یک درس مهم در زندگی ماشین داران اموختند که هر گز ماشین یا هر وسیله نقلیه را هر گز بحالت خلاصی و بدون راننده رهانکنند . در غروب ان روز  با  آغاز خاطره بد و دلهره اور و پایان خوش سرنوشت نهایی ، بازی فوتبال  و  رقابت به تعطیلی کشانده شد و همهراهی منازل خود بودند و در انتظار روزی دیگر و سر اغاز حوادثی دیگر بسر بردند

.تراکتور سبز رنگ زیبا  و پر قدرت 6 سیلندر داستان ما جان دیر نام داشت  .     حقیارتان


 

رد پای ایل باصری در حوالی تاریخ کهن ، کاریان فارس

شبی سخت و بحرانی برای بخشی از ایل در پناهگاه ویرانه های کاخ ساسان سروستان

طبیعت و زیبایی ها و جفای انسانها که براحتی بر ان تحمیل میکنند

تراکتور ,سر ,زمین ,های ,بازی ,راننده ,به سمت ,بر خورد ,خود را ,بود که ,در زمین

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

lilistadi تبلیغات تابلو دل نوشته های ایلچی خلخالی ( ائلچی بئی ) Ramiro's memory قطره (ای از زندگی یک درگیر کامپیوتر) ریاخون بابیک fontimenma نمایندگی فروش بیسیم موتورولا و کنوود | 09122022286 | قیمت خرید بیسیم موتورولا مطالب اینترنتی